چه خوب پس محتاج شوهرت نیستی که برات امرونهی میکنه بچتم نمیتونه بگیره چون حضانتش باتوعه وتوعم فعلا نمیخوایی وارد رابطه بشی ولی کلا دیگه نه باهاش برو بیرون نه خونه راه بده کلا سرسنگین باش موندی پیش اون توئم شل کردی
من شوهرمو زیاد دوست داشتم بعد هر کار میکرد از دلم نمیرفت حتی میرفتم‌کارخونه خرجمون درمیومد دیگه یروز گفت برو خونه مامانت منم شب میام مامانم گفت مشکوکه برگشتم وارد که شدم در اتاقم باز بود عکسشون افتاده بود تو اینه دختره اسمش انگار ارزو بود یه تاب قرمز خیلی قشنگ‌و دختره شبیه مانکنای امریکایی همون پاییز بود و هوا زود تاریک میشد سالنم تاریک بود اونا منو نمیدیدن یه ربعی وایسادم و تماشا کردم اون اصلا اونجوری نبود که با من بود. اگر با من ده با اون هزارررر دیگه یهو انگار یکی ریشه عشقشو از تو قلبم کند و پرتش کرد بیرون تو اتاق من جاییکه خودم اجارشو میدادم. دیگه منم رفتم تقاضا دادم افتاد پام خیلی کارا کرد ولی من میدونستم بخاطر هزینه هایی بود که کردم و نه خودم هیچی نگفتم چی دیدم و فقط گفتم دیگه تمومه دنبال آخوری جدید باش...
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
