بعد ۵ سال با خانواده رفتیم رستوران، من عصاب نداشتم
یه نیم ساعتی نشستیم غذا رو نیاوردن
عصبانی شدم گفتم:
من پامیشم برم خونههه از اینا واسه ما غذا درنمیاد
بابام گفت:
آره ببر پولش بده بگو غذا رو خودتون بخورید ما میریم خونه
داداشم گفت: بگو تا غذاتون حاضر بشه من برم خونه شام بخورم بیام
دیگه تموم نکردن که اینا
بابام تا یه مغازه میدید هی میگفت، هی میگفت
مثلا میگفت مهسا بستنی فروشیه
برو بگو تا بستنی هارو بزنه به قیف حاضر بشه ما زحمت و کم کنیم بریم خونه
چه غلطی کردم یه چیزی گفتم من😐😂