شوهرم دوسه سال همش میخوره یه مدت هر شب خونه رفیقاش بود یک نصفه شب میومد خونه منو بیدار میکرد من غذا میخوام تمام تعطیلی ها با دوستاش بود الان چند وقت خودش با دوستاش مشکل داره تو خونه میخوره منم اعصابم خرد میشه یه چیز میگم همش میگه تو از خدات بود من جا رفیقام نرم چرا وقتی میخورم زهرم میکنی نمیگذاری حال کنم خیلی امشب دعوا کردیم بیچاره پسرم خیلی استرسی خیلی اذیت شد عذاب وجدان اونم دارم
اینقدر پر بودم خودم میخواستم خالی کنم شوهرم هیچی براش مهم نیست فقط بخوره و راحت باشه زندگی کلا تعطیل