ورودی هفتم بودم خدا شاهده بدون کلاس رفتن یا کتاب خریدن رفتم سر آزمون
یه کتابی پسر عموم بهم داده بود خدا رو شاهد میگیرم که ده صفحه از تستاش نزدم
آزمون رو قبول شدم
هفتمم که شروع شد داداشم به دنیا اومد (یه خواهر 5 ساله داشتم) اوضاع مالیمون خوب نبود نه کلاس رفتم نه کتاب خریدم
تو این سه سال یه کلاس نرفتم در حالی که هم کلاسیام معلم خصوصیاشون میومدن خونه هاشون
شدیم چهار تا بچه الان من بزرگه م بعد خواهرم 10 سالشه داداشم 3 داداش بعدیم 2
توقع خانواده م بالا بود و هست با اینکه میتونستم بمونم تیزهوشان 20.25 شهریور از مدرسه زدم بیرون رفتم شاهد سرکوفتا مغزم و سوهان میکشه حس میکنم چند تا جونور از داخل دارن به سرم ناخن میکشن
مامانم تابستون برج 3 شاغل شد من 15 ساله باید غذا میپختم ظرفا رو میشستم به بچه ها غذا میدادم حتی حموم بچه ها با من بود
ادامه...