یعنی از بچگیم خانوادم منو نمیخواستن
چندین بار منو داشتن از خونه پرت میکردن بیرون
توی اوج بچگیم قسمشون میدادم به اماما که ولم کنن و منو پرتم نکن گوشه خیابون
تو اون سن کم شبا میترسیدم از خواب بلند بشم ببینم تو خیایونم
شبا که قرار بودصبح زود بریم مسافرت از ترس اینکه منو از عمد جا نزارن خوابم نمیبرد و تا صبح گریه میکردم:")))