ما جلوی خونمون فضای سبز داریم با خواهرم رو صندلی نشسته بودیم، بعد ما هر شب ۳۰ دقیقه با گربهها بازی میکنیم. یکی از گربهها ستون فقراتش شکسته خیلی نگرانشم، بعد یکی از پسرای همسایه دنبال این میگشت دیدش پیش ما گفت این چی شده براش داشتم تعریف کردم گفت دامپزشک میشناسم گفتم ببرینش حتی ۱ دقیقه هم نشد. بابام من دیده کلی بهم تهمت زد که چرا با پسره حرف زدی پسره مریض جنسی بوده حتما گریم درآوردن. از ورزش اومدیم خونه مامان چهرش شبیه شمر کرده جوابم نمیده میگه شما لاتین کار اشتباه کردی بابات عصبیه.
من دیوونه کردم، ۲۳ سالمه چه گهی بخورم از دست اینا آخرش انقدر عصبی شدم با داد و بیداد حرف زدم