یه ماهه یه خون خریدیم. من خیلی الکی به همسرم فشار آوردم چون از بلاتکلیفی خسته شده بودم. اونم بیچاره حرفمو گوش داد
الان خونه آسانسورش کار نمیکنه. مستاجرش خیلی درب و داغونش کرده. تو این مدتم 50 میلیونم تو طلاها که فروختیم خونه خریدیم ضرر کردیم درحالی که قیمت خونه ها عوض نشده. همسرم خیلی ناراحته بروز نمیده اما میدونم که حسش اینه اگه یه ما هم من دندون رو جیگر گذاشته بودم خونه بهتری میگرفتیم. تازه سه ماه بعد من میخوام دائمی ساکن شم.
الان عذاب وجدان داره خفه م میکنه که اینطوری باعث ضرر شدم آخرم خونه بدی گرفتیم. طفلی یه ماهه سردرد داره عجله کردم، خیلی پشیمونم. کاش بمیرم
