دیگه هیچوقت مثل قبل نمیشم
هربار که میبینمش هربار که از کنارش رد میشم حرفش اکو میشه تو مغزم
تو سنی هستم که نه حال و حوصله گریه دارم نه جنگ و جدل و نه طلاق
نسبت بهش بیتفاوت شدم از طرفی هم بخاطر همه این سالها بااااااز هم راضی به اذیت شدنش نیستم
از دیشب مطمعن شدم دوستم نداره بهم ثابت شد
هر دوتامون فقط میگذرونیم
اون معیشت رو تامین میکنه منم سرسامون دادن خونه زندگی و بچه ها
کاش بهم هر فحشی میداد اما اینو نمیگفت
بهش گفتم میگذرونم فقط بخاطر دخترم
تا اینو برسونم جایی اگر آیندش برام مهم نبود نمیموندم باهاش