2سال و چند ماهه ازدواج کردیم.اوایل گیر میداد چرا با خواهرم صمیمی نیستی چرا به مامانمم تعارف نزدی بیاد جلو بشینه چرا زنگ نزدی به خواهرم و مادرم و اینا.رفتیم مشاور یکم بهتر شد .الان پدر و مادرش دارن جدا میشن 5ماهه ما زندگی نداریم همش غم و غصه اونا رو داره باباش بحثش شده تو چت.باباهه بهش گفته حق نداری بیای خونه من بعد همینو برای من فرستاده نوشته دخترم در جریان باش.من جواب ندادم شمارشو پاک کردم.حالا دیشب میگم اگه بابات به خودش حق داده اینو برای من بفرسته تو مقصری.اوایل سر خواهرات الآنم سر خانوادت باید بکشم.میگه هر حرفی بهت زدم مقصر کسی نبوده جز خودت .منم صبرم تموم شد داد و بیداد کردم اونم حمله کرد.چیکار کنم حالا فکم و صورتم درد میکنه
بهتر بود تو این شرایط بش سرکوب نمیزدی کینه از گذشته ازدلت پاک کن هرچی بوده تموم شده رفته الان خودش همه اینارو میدونه ولی مردا اینقد مغرورن حاضر نیستن قبول کنن
به شوهرت کار ندارم ولی بنده خدا باباهه چیز بدی نگفته بهت
فقط خواسته نشون بده که شوهرش رو از تو جدا میدونه
هر دعوا رو نگو
اما کتک زده تا این حد بی احترامی کرده بگو
گذشت نکن
به درک ک شرایطش خوب نیست
یعنی ننه اش طلاق میگیره تو باید کتک بخوری یعنی باباش. مرد تو باید کتک بخوری
بزار شوهرت بفهمه تحت هر شرایطی باید احترام زنش نگه دار
واقعا چرا باید از تو بترسه ؟؟؟
مقصر تو بودی
ولی اونم بیش از حد رفته جلو
عوض اینکه تو این موقعیت سخت کنارش باشی روبه روشی
این موقعیت برا یک نفر خیلی سخته
اگه بخوای بیشتر درکش کنی خودتو تو موقعیت شوهرت قرار بده
مقصر تو بودی
اونم ازت نمیترسه مثلا چه دلیلی داره بترسه
به درک که دارن جدا میشن
شوهرت خیلی به درکه یعنی چی صمیمی باش
بگو منم زور کنم که تو حتما باید با اعضای خونوادم رفیق فاب بشی خوشت میاد
😒😒😒
عزیزم ترس از من نه از اینکه تو هر شرایطی دست بلند نکنه.بعدش من 5ماهه زندگیم به گوه کشیده شده یه کلمه حرف نزدم کنارش بودم منم یه حدی داره صبرم هر روز یکی زنگ بزنه شوهرت یه خبر بده بهم بریزه همه چیو چه حسی داری
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
18 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
