هر روزم همینه از وقتی بچم به دنیا اومده فقط دارم کار می کنم همزمان برا کنکورم میخونم هی میخوام برناممو پیش ببرم نمیشه استرسه اونو دارم همش وقت کم میارم الانم باید چن سری مهمونی سنگین برگزار کنم امروز از ۱۱ سره پا بودم تا دو ساعت پیش دیگه سرم گیج رفته افتادم جونی نموند برام با همون حالم یه ساعت درس خوندم دیگه افتادم الانم بچم بیداره نمیذاره بخوابم نمیدونم بقیه چجور زندگی می کنن ولی من حس می کنم هر روز تو اردوگاه کاره اجباریم