یه جریانی شده از قبل تایپ کردم فقط توروخدا تا آخرش بخونید نظر بدید
تا حالا شده حس کنی خدا داره پا به پات اشک می ریزه؟اون موقعی که حاجتی داری و به صلاحت نیست و بی تابی می کنی میگی خدایا آخه چرا؟خدا برای غصه خوردنت برای عجول بودنت برای بی تابیت پا به پات اشک می ریزه . من این لحظه رو حس کردم 💛🧡❤
مادرشوهر من اهل یکی از روستاهای لواسونه و اونجا خونه داره همه فامیلشم اونجا خونه دارن و تابستونا تعطیلات و ییلاق میرن اونجا الان من ۱۸ساله عروسشم و ۱۲ ساله اینجا رو خریده هربار که می خواد بیاد هی گیر میده صرار می کنه که منم برم و باهاش بمونم چون شوهرم ۲۴ساعت سرکاره ۴۸ساعت خونس و براش راحته بره و بیاد محل کارشم نزدیکه به لواسون ما هم مثلا میریم باهاش و دوهفته می مونیم باز میایم تهران سه چهار هفته تهرانیم دوباره باهم میریم
تا حالا شده حس کنی خدا داره پا به پات اشک می ریزه؟اون موقعی که حاجتی داری و به صلاحت نیست و بی تابی می کنی میگی خدایا آخه چرا؟خدا برای غصه خوردنت برای عجول بودنت برای بی تابیت پا به پات اشک می ریزه . من این لحظه رو حس کردم 💛🧡❤
مدتی هم که باهمیم هی میگه زنگ بزن خواهرت بیاد یا میگم می خوام برم تهران پیش مامان بابام دلم تنگ شده میگه بگو بیان اینجا ببینیشون یا مثلا بابام زنگ میزنه بعد یه هفته میگه دلمون برای بچه تنگ شده بیا تهران مادرشوهرم اونا رو دعوت می کنه میگه بیاید اینجا یک دو روز بمونید مهمدنی هم بخوام بدم تو خونم نمیزاره هی به شوهرم میگه خونه کوچیکه سخته اینجا خوبه بیار اینجا مهموناتو خوش بگذرونید
تا حالا شده حس کنی خدا داره پا به پات اشک می ریزه؟اون موقعی که حاجتی داری و به صلاحت نیست و بی تابی می کنی میگی خدایا آخه چرا؟خدا برای غصه خوردنت برای عجول بودنت برای بی تابیت پا به پات اشک می ریزه . من این لحظه رو حس کردم 💛🧡❤
تا حالا هم دعوا بحث یا مشکلی نداشتیم تا اینکه امروز با پسرم بیرون بودم بردمش یکم بازی کنه تو باغ بعد که رسیدیم پشت ساختمون دیدم صدای مادرشوهرم از پنجره میاد که داره به خواهرش میگه خسته شدم از دستشون چقدر میان اینجا به من چه که مهمونی اینجا می گیره بره خونش بگیره بره خونه مامانش چرا مامانش میاد اینجا حالا همون موقع خواهرم داشت می اومد پیشمون اینقدر که دیشب تلفنی بهش التماس کرد پاشو بیا حوصلمون سر رفته
تا حالا شده حس کنی خدا داره پا به پات اشک می ریزه؟اون موقعی که حاجتی داری و به صلاحت نیست و بی تابی می کنی میگی خدایا آخه چرا؟خدا برای غصه خوردنت برای عجول بودنت برای بی تابیت پا به پات اشک می ریزه . من این لحظه رو حس کردم 💛🧡❤
تا حالا شده حس کنی خدا داره پا به پات اشک می ریزه؟اون موقعی که حاجتی داری و به صلاحت نیست و بی تابی می کنی میگی خدایا آخه چرا؟خدا برای غصه خوردنت برای عجول بودنت برای بی تابیت پا به پات اشک می ریزه . من این لحظه رو حس کردم 💛🧡❤
راستش من مثل یخ وا رفتم اصلا نمی دونستم باید چیکار کنم اصلا فکر نمی کردم اینقدر دو رو باشه یعنی این همه سال منو خانوادم با اصرار می کشوند اینجا که پیش این و اون خرابم کنه؟ حالا خواهرم از یه طرف تو راه بود شوهرمم داشت از سرکار می اومد برای اینکه آبرو ریزی نشه هیچی نگفتم ولی از بغض دارم خفه میشم نمی دونم چیکار کنم نشسته با خواهرم میگه و می خنده بدای مهمونی آخر هفته که دوست بابام دعوت کرده اینجا برنامه می ریزه
تا حالا شده حس کنی خدا داره پا به پات اشک می ریزه؟اون موقعی که حاجتی داری و به صلاحت نیست و بی تابی می کنی میگی خدایا آخه چرا؟خدا برای غصه خوردنت برای عجول بودنت برای بی تابیت پا به پات اشک می ریزه . من این لحظه رو حس کردم 💛🧡❤
الان حالم بده به نظرتون به روش بیارم یا برم به خاله شوهرم بگم به خدا خودش دوست داره هی میگه وگرنه من پررو نیستم یا به شوهرم بگم می ترسم دعوا بشه بین مادر پسر مهمونم دارم آخر هفته اینجا زشته کنسل کنم چندتا خانواده هماهنگ کردیم بریم سفر هی گفت بیاین خونه من الان هر شهری برید شلوغه مریضیه اینجا هوا عالی شده اصلا ممکنه به شوهرم بگم بزنه زیرش حاشا کنه آخه خیلی خوبیم باهم اصلا باورم نمیشه اینجوری باشه از بعدازظهر هنگ موندم حالم بده هی میگه نمی دونم چت شده یهو این مدلی شدی تا حالا اینطوری ندیدمت تو رو کی اذیتت کرده چی بگم بهش بدم اومده ازش
تا حالا شده حس کنی خدا داره پا به پات اشک می ریزه؟اون موقعی که حاجتی داری و به صلاحت نیست و بی تابی می کنی میگی خدایا آخه چرا؟خدا برای غصه خوردنت برای عجول بودنت برای بی تابیت پا به پات اشک می ریزه . من این لحظه رو حس کردم 💛🧡❤