الان خالم با مادرم صحبت میکرد داشت براش داستان یکی ازا آشنا ها همکارش رو تعریف میکرد خلاصه ش میکنم .
میگفت اینا رفته بودن بیرون طبیعت بعد ی سگ حامله همونجا بوده بو کباب زده اومده سمت اینا بعد بعد اینا براش استخون انداختن خورده بعد گویا سگه نرفت فک کنم طفلی گشنش بود سیر نشده دیگ رفت سمت ی خانواده دیگه اونا بهش غذا ندادن سگه هم نمیرفت بعده مرده پا میشه با پا میزنه تو شکمش بعد سگه خون ریزی میکنه اون خانواده ک بهش غذا دادن چیز گفتن ب اونا و سگه رو بردن دامپزشک ولی فایده نداشت بچه هاش مردن🥺
بعد گفت ی نیم ساعت طول کشید تو راه ک برگشتن دیدن ماشین همون خانواده ک سگه رو زد چپ شده بود .
واقعاگناه داشت اخه سگه بچیاره😭😭😭😭😭
بچه ها امکان داره دوست خالم الکی براش تعریف کرده باشه؟؟ خیلی عجیب بود ترسیدم از کارما🥺