ولی با پسر سه سالم تو اتاق سرد حیاط خونه ی پدرم خوابیدم .
امشب بابام بهش زنگ زد برا شام
من نرفتم سلامم نکردم بعد شام رفت
چن روز پیش دعوامون شد زنگ زد ب مامانش ک تو ب زنم گفتی وسط هفته نیان آخر هفته بیاین
اونم گفت ن
گوشیم داد ب من من قط کردم و پرت کردم زنگ زد به مامانش ک گوشی پرت کرد
منم گوشی ازش گرفتم مامانش بهم بدویترت میگفت
با احترام احوال پرسی کردم گفتم مگه نگفتی ؟؟؟
خلاصه به شوهرم گفتم منو ببر خونه ی بابام
اونم منو آورد و گفت به مامانم چن روز دیگه دادخواست طلاق میفرستم
دیروز بعدش کلیدهای خونه و کتابامو که نزاشت با خودم بیارمو برده بود داد دست بابام
ولی من خیلی ازش ناراحتم
دیگه نمیخوام برگردم تو اون خونه
چون خیلی بد دله
خیلی عصبیه دست بزن داره
خمش بی احترامی میکنه
به هیچم راضی نیست
…