من و دوستم خواستيم بريم كوه ماشين جوش اورد نشد رفتيم حونشون بعد ساعت٩ به يكي ديگه از دوستامون اومديم زنگ بزنيم گوشيش خاموش بود بعد زنگ زديم خونشون مامانش برداشت گفتم ببخشيد بد موقه اس و اينا ميشه بيدارش كنيد گفت من خودمم خواب بودم و اون دير بيدار ميشه بعد گفتم ببخشيد خدافظ بعد ما ساعت١١به دوستم زنگ زديم گفت مامانم خيلي عصباني شد ميخواسته به خاطر پولى و كارگر ساده ارزان شمارتو پخش كنه ، من خيلي ناراحت شدم و به مامانم گفتم و مامانم به مامانش زنگ زد و اون جواب نداد بعد دوستم پيام داد چرا زنگ زدي من خودم جمش ميكنم و اينا بعد مامانم شروع كرد با دوستم حرف زدن كه من انتظار نداشتم و اينا اينم گفت مامان منو اينجوري شناختيد؟ به مامانم توهين نكنيد و فلان درصورتي كه ما چيزي نگفتيم و در اخر معلوم شد اين رو از خودش در اورده بود و اين اولين دروغي نبود كه گفت و هي هم ميگفت من صبا همش بهشون زنگ ميزنم در صورتي كه من شات زنگارو در اوردم همشون مال٤ و ٥ بعد از ظهر بود
حالا ما دوستامون مشتركه و چند وقت ديگه مدرسه باز ميشه من بايد چه رفتاري نشون بدم؟ و اون دختره ممكنه تا الان همه چيو برا دوستام تعريف كرده باشه و انداخته باشه گردن من، و كلا چند روز پيش هم شات پيامام كه درمورد يكي از دوستام حرف زده بوديمو براش فرستاده بود ،