کیفم تو ماشین جا مونده بود
رفتم از تو پارکینگ بیارم که بوی نارنگی پیچید تو سرم
بابام رو دیدم که داره میوه و خریدها رو از تو ماشین بیرون میاره . مامانم که آروم بهش اشاره میکنه سپیده خودشو به خواب زده
و من ..
من که پشت شیشه ی عقب ماشین ، خودمو جا کردم و سرمو روی بلندگو گذاشتم و شب بخیر کوچولو گوش میکنم و خودمو به خواب زدم
بوی بارون
آخ بوی بارون داره دیوونم میکنه
بابام بغلم میکنه . میگه دخترمو ببین مثل فرشته ها خوابیده
لبخند میزنم و کش و قوس میام . مثلا خوابم و نفهمیدم ...
دستام بوی نارنگی میده
بوی مداد
بوی دفتر
بوی کتاب ریاضی دوم دبستان
بوی تصمیم کبری
بوی حسنک
بوی کبری خانوم
بوی دلتنگی چهل ساله
آخ امان از چهل سالگی ...
امان