مثلا چندشب پیش مراسم عروسیم بود
و کلی برای اون مراسم برنامه ریزی و تمرین رقص کردم
و واقعا خوش گذشت اما اتفاقات بدی هم افتاد
مثلا دی جی قرار بود آهنگ رقص 2 نفره و ورودی که درخواست دادیم بزاره و نذاشت یهویی و غیر قابل پیشبینی با ی رقص مسخره 2 نفره رقصیدیم...
بعدا فهمیدم به خواهر شوهرم سپرده بودم با دی جی هماهنگ کنه نکرده بود
ناراحت کننده اس انا خاستم به این دیدگاه بگم اگر سختش بگیرم اون لحظه جبران نمیشه پس حال رو چرا خراب کنم
گاهی باید نیمه پر لیوان رو دید وگرنه زندگی همیشه تلخ و سختیه
خواهر شوهر منم عروسیمو خراب کرد بهش فکر نمیکنم چون میدونم بالاخره خدا جوابشو میده
بیخیال خانواده شوهر همینه
فوبیای من💔
احسنت به طرزفکرتون کاش هممون بتونیم تواین جورمواردبااین طرزفکراوضاع رومدیریت کنیم
یا اینکه پدرم حالش بد میشد و من از سکوی عروس پاشدم رفتم سراغش و داماد هم پشت سرم همراهم اومد و تالار قسمت حیاط پشتی داشت
این ماجرا وقت شام بود و یک نفر از اون همه جمعیت نیومد و سوالی براش پیش نیومد چرا عروس و داماد نگرانن اونم شبی که توجه همه هستن
نتیجه ای گرفتم آینه هیچ کس براش مهم نیست خودتی و نهایت خانوادت همه خودخواهن
و این از فامیل مادری با ذوق کارت عروسی درست مردیم
هزینه چاپ چقدر رفتیم ربان پیچیدم با ذوق و فلان
بعد نیک ساعت بعد فامیل ما روش تخمه مبشکستن پ مبخوردن
حداقل به حرمت حضور من اینکار نمیکردن
ناراحت شدم
ولی فهمیدم ما برای این مردم چقدر بی تفاوتیم
چرا زندگیمون بخاطر این مردم تلخ میکنیم
این مردم میتونه فامیل هم باشه...
نمیدونم کی میخونه
کی باور میکنه
کی بی تفاوت رد میشه
اما یک نفر ببینه کافیه
برای رشد خودت تلاش کن نه بقیه
مردم ما رهگذر بی تفاوت یا هرچی هستن ...
ممنون عزیزم حرفات کاملا درسته
