من ده سالم بود داشتم از کلاس زبان برمیگشتم با مامانبزرگم رفتیم مسجد یه زنه اومد گفت چندسالته منم گفت ده اونم گفت یه پسر دارم بیست سالشه برق کش ساختمونه تا گفت من تقی زدم زیر خنده همش میخندیدم بدددددد😂😂😂 اونم هی داشت تعریف می‌کرد
۱۵ سالم بود. تو یه مراسم عروسی یه خانم برای پسر ۲۷ سالش که تهران پلیس بود خاستگاری کرد.
من اصفهانم
16 سالگیم
کارمند بهزیستی ، 14 سال ازم بززگتر بود
دومی کارمند بیمارستان دوماه بعدش بود
کفش فروشی داشت همون ۱۴ـ۱۵ بودم
۱۵ سالم بود..دوست صمیمی شوهر خواهرم بود و مهندس بود
حرفی زیاد بوده ولی رسمی اینکه بیان خونه 17 سالم بود مکانیک بود
۱۳ ۱۴ مسافرت رفته بودیم قشم
مغازه شلوار مردونه داشت. اصلا چهرش رو یادم نیست. بعد چند سال مامانم بهم گفت فلان مغازه که رفته بودیم ازت خواستگاری کرد پسره که اونجا بود.
اولین خواستگار من از اینا بود که تو کل محل معروف بود و بد نام😂
من که قبول نکردم ولی شنیدم با یه دختر ۱۵ ساله ازدواج کرد
۱۳
دانشجوی مهندسی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
