گذشت تا یک روز بهم زنگ زد گفت یکی از هم دانشگاهیام دانشجوری دکتری مشاورش میخواد باهات صحبت کنه
چندین بار یک ساعت یک ساعت بامشاور صحبت کردیم
دراخر مشاور بهمون گفت شما اصلا بهم نمیخورید و ازدواج کردنتون اشتباه محضه چون فامیل هستید رابطه دوتا خواهر رو هم بهم میزنید
اونجا شد نقطه جدایی ما بعد ۱۰سال
همون زمان من پدرم مریض بود وتوی شرایط خیلی بدی بودم
پسرخالم گفت من ازدواج نمیکنم تازمانیکه تو ازدواج کنی بهش گفتم من الان شرایطشو ندارم تو ازدواج کن کاری ب من نداشته باش
درست توی بدترین زمان ممکن که بابام خیلی حالش بد بود خبر رسید عقد کرده با یکی از هم دانشگاهیاش