خواهرم هفت سال ازم کوچیکتره بهش گفتم امروز بیاد خونم پیش هم باشیم مجرد هم هست یعنی فقط باید بهش بگیم چقدر تو خوبی اگه یه انتقاد کوچیک بکنیم هر چی از دهنش در بیاد میگه…
هر وقت میاد بهم میگه برام کیک عصرونه یا دونات بپز
دیدم تخم مرغ وخوراکی نداریم بهش گفتم خب من میرم سر کوچه وسایلشو بخرم وبیام فقط من موبایل و کیف و کلید نبردم
مواظب بچه ها باش زود برمیگردم زنگ زدم درو باز کنین کلی تاکید کردم من کلید نبردم
رفتم خریدکردم و برگشتم پنج دقیقه بیشتر طول نکشید
وقتی زنگ زدم متوجه شدم برق ها رفته
نه موبایل داشتم نه کلید مشت میزدم تو در اینا باز نمیکردن
رفتم به یه اقاهه گفتم گوشیتونو بدین من یه زنگ بزنم بنده خدا داد کلی به موبایل خواهرم زنگ زدم برنداشت کلی به تلفن خونه زنگ زدم برنداشت که بگم در کوفتی رو باز کنین
مشت میزدم تو در ها ۴۵دقیقه پشت در وایساده بودم
جیغ میزدم و مشت میزدم تو در خونه در باز نمیکردن
اصلا گفتم دزدی چیزی اومده بچه ها رو برده اینا مردن تو این خونه
دوباره رفتم به یه اقایی دیگه موبایلشو گرفتم زنگ زدم به تلفن خونه برنمیداشتن
دیگه دو دستی مشت میزدم تو در
گوشای کر لامصبش نمیشنید
و دیگه اسم دخترمو با داد بلند صدا میزدم که یهو دخترم صدامو شنید وقتی رفتم تو خونه اینقدررر داد زدم گفتم کرید؟
خواهرم گفت ما تلفن ناشناس جواب نمیدیم
گفتم غلط کردی گفتم
ناشناس بود بگو اشتباه گرفتی مسخرهههههه
گفتم
من کلید نمیبرم همینجا بودم نرفتم یه شهر دیگه خرید بکنم که
دستام شکست هرچی در میزنم
خواهرمم کلی گفت عصبی احمق میخواستی نری
مانتوشو برداشت و رفت گفتم جهنمممممممم
الانم اصلا ناراحت نیستم رفت😂
دخترم میگه صدای درو شنیدم ولی همینجور به در نگاه کردیم
گفتم خب توام اندازه اینی باید تو رو هم بذارم پیش یکی