همه فامیل دور هم جمع شده بودند بعد ما داشتیم با چند نفر دیگه که اونم بود حرف میزدیم وشوخی میکردیم یک دفعه باهم دعوامون شد من و اون که البته مقصر اون بود
با یکی دیگه دعوا داشت سر من خالی کرد والا اونقدر ناراحت شدم و فقط گریه کردم همه رفتن پیش اون و من تنها موندم من فامیلا رو میشناسم حتی اگر من میومدم و میرفتم پیششون بازم طرف اونو میگرفتن تجربه دارم اونم چند بار واقعا از شدت اینکه واقعا تو اون موقعیت تنها موندم و هیچکی طرفم نبود خیلی شکستم و خنده ها و تمسخراشون هنوز تو گوشمه حتی الانم دارم ناراحتی میکشم و دلم خیلی پره از بی معرفتی همشون:)