چون این اتفاق برای خودم افتاده میگم
من شوهرم خیلی حساس بود و قرار بود یکی از شیفت هامو جا ب جا کنم و با شوهرم بریم جایی
برای مادر شوهرم گفتم ک نتونستم شیفتم رو عوض کنم و احتمالا نتونیم بریم
رفته بود ب شوهرم گفته بود که زنت داشته با همکاراش تلفنی حرف میزده کسی جاش واینستاده😑😑😑😑😑😑😑
خدا لعنت کنه همچین زنی رو
هنوزم اون لبخند فاتحانش رو یادم نمیره چون یک جنگ اساسی بین ما شد ک شوهرم میگفت ب کی زنگ زدی ک پاکش کردی و مادرم شنیده
ما ک خذارو شکر داریم حدا میشیم ولی چوبش رو شوهرم خورد
حالا برادر اگه زندگیتو دوست داری اینقدر زنت و مادرت رو روبروی هم قرار نده ، بیخیال رد شو و خودت رو ب ندونستن بزن