پدرم چهارشنبه ای که گذشت و شهادت امام رضا بود چهلم اش بود . پسرعمه ی شوهرم فردا جشن هفت روزه ی دخترش رو تالار برگزار میکنه. امروز زنگ زدن شوهرم دعوتمون کردن اونم زنگ زد به من که فلانی زنگ زده دعوت کرده. منمگفتم منکه نمیام تو اگه خواستی برو. همچین بهش برخورد و گفت چهلم رد شده مگه چی میشه منم گفتم بابامه ها سیب زمینی که خاک نکردیم .... اونم قهر کرد قطع کرد. خیلی دلم شکست ... اصلا عقیده ی خودم به درک الان پاشم برم جشن اونا مردم چی میگن ...حرف مردم هم به درک فکر میکردم شوهرم شعورشو داره درکم میکنه باز نگفتم که توام نرو گفتم خودم نمیام . شما باشید میرید واقعا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.