پدرشوهرم تو خونشون حکم مترسکی داره بودو نبودش فرق نداره
مادرشوهرم هممممه حرفاش با شوهر منه خواستگار خواهر شوهرم میاد باباش نیست شوهر من اونجاست مریض میشن شوهر من سفر شوهر من باید ببردشون چون باباشون حتی گواهینامه نداره یه سفر دوتایی به دلم مونده به خدا شوهرم تک پسره خیییلی خسته شدم دیگه کسی هست زندگیش مث منه