اصول کافی جلد1صفحه: 12 روایۀ: 8 8-سلیمان
دیلمی گویـد: به امـام صـادق علیه السـلام عرض کردم فلانی در عبادت و دیانت و فضـیلت چنین وچنانست فرمود: عقلش چگونه
است؟گفتم نمیدانم، فرمود، پاداش به اندازه عقل است، همانا مردي از بنی اسرائیل در یکی از جزایر دریا که سبز و خرم و پر آب و
درخت بود عبادت خـدا میکرد یکی از فرشـتگان از آنجا گـذشت و عرض کرد پروردگارا مقـدار پاداش این بنده ات را به من بنما
خداونـدبه او نشان داد و او آن مقدار راکوچک شـمرد،خدا به او وحی کرد همراه او باش پس آن فرشـته به صورت انسانی نزد او آمد
عابـد گفت تو کیستی؟گفت مردي عابـدم چو ناز مقام و عبادت تو در این مکان آگاه شـدم نزد تو آمـدم تا با تو عبادت خدا کنم
پس آنروز را بـا او بود،چون صـبح شـد فرشـته به او گفت:جاي پاکیزه اي داري و فقط براي عبادت خوب است. عابـد گفت: اینجا
یـک عیب دارد. فرشـته گفت:چه عیبی؟ عابـد گفت:خـداي مـاچهارپـائی نـدارد، اگر او خري میداشت در اینجـا میچرانـدیمش
براستی این علف از بین میرود! فرشـته گفت: پروردگـار که خر نـدارد، عابـد گفت: اگرخري میداشت چنین علفی تبـاه نمیشـد،
پس خـدا به فرشـته وحی کرد: همانـا او را به انـدازه عقلش پاداش میدهم(یعنی حال این عابـد ماننـد مستضـعفین و کودکان است که
چون سـخنش از روي سـاده دلی وضـعف خرد است مشـرك و کـافر نیست لیکن عبـادتش هم پـاداش عبـادت عـالم خداشـناس را ندارد)