کاش مث یسری از دخترا ، ی خونواده ای داشتم ک مث کوه پشتم بودن، فرقی ام نمیکنه مادر نداشتم پدر داشتم، یا پدر نداشتم مادر داشتم
دلم از اون پدر مادرا میخاد ک اجازه نمیدن کسی ب دخترشون چیزی بگه مخصوصا بعد ازدواج
من نامزد ک شدم مادرم هرروز ب مادرشوهرم زنگ میزد بیاید عروستونو ببرید لاقل ی هفته...
چون خودش دوست پسر داشت...
ولی اندازه ی دختر پونزده ساله م عرضه نداشت ک حداقل خونه پسره بره،دخترشو بیرون میکرد ک اون عوضی بیاد
حالا من ک نمیرفتم ولی انقد گفت گفت مادرشوهر سواستفاده گرمم فرصت دستش افتاد سوار گردنم شد...فهمید بی کس و کارم فهمید هربلایی بخاد میتونه سرم بیاره کسی نیس بگه چیکار این بچه داری....
دلم میخاس هربار ک بهم تیکه میندازه جرات دفاع کردن داشته باشم
دلم میخاس هربار حرف بارم میکنه برم ب مامانم بگم ز بزنه پشتم درآد....ولی من خیلی تنهام...حتی مادرم ب نامزدم زنگ میزد ک بیا ببرش پس کی میبری الان نامزدم ولی بنده خدا منو برد خونه خودم حالام مادرشوهرم زنگ میزنه میگ تو ک رفتی نشستی خونت فلان با مسخره...
بی مادری وقتی مادر داری خیلی بده دخترا...اشکام بند نمیاد...