چقد اعصابم خورده از دست این خانواده

به خدا باور کن من انقد که دادم اتاقمو به تازه عروس دومادامون الان از ازدواج  اولی که میگذره پنج  شنبه و جمعه منو پرت میکنن بیرون و تازه جالبه وقتی میگم نه داداشم با هل منو پرت میکنه بیرون و دومیه هم که الان یکساله عقدن باور کن اینا هم دارن از این یاد میگیرن

اینا الان یکساله عقد کردن خب دیروز داداشم کامل خونه زنش بود اونجا خوابیدن بعد میرن خونه خواهرش اونجا هم عاشقانه بعد میان منو  پرت میکنن بیرون جالبه دیروز اصلا زنگ نزدن اومده بودن وگرنه من به پرت شدن بیرون عادت کردم به مامانمم گفتم خدا بهم  رحم کنه دوتا پسرا  دیگت زن بگیرن من واقعا تو کوچه ام

باورت نمیشه جوری که از خواب بیدارم کرد حس کردم سکته زدم صورتم  سرد بود دیدم بالا سرم داره داغ میشه  

به خدا ولی هرروز  مامانم میاد میگه آره امروز فرداها تازه عروس دومادن ولی آخه مگه وقتی آدم خوابه بدون اینکه خبر بدن میشه اومد بلندش کرد به حدی نمی‌فهمیدم دارم چیکار میکنم موقع بیدار شدنم که بعدش سرم داشت  منفجر میشد بعد خوبه میفهمن من ممکنه درد روده ام بگیرتم

اره به خدا بعد تازه همیشه هم درحال بیرون رفتن هسن با هم هرروز هم خونه  اینو اونن میخوابن  تازه با خانواده  اشون تصمیم گرفتن برن شمال خا چقد دیگه میخواین تنها باشین بزارین منم  از مجردیم  لذت ببرم

به خدا تازه هرشب خونه اینو اون میرن جفت میخوابن بعد تازه برنامه گذاشتن همین چند روز دیگه برن شمال بعد زورشون میاد فکر کنم بیدار شه یک تیکه ایی زن داداشم بپرونه  جالبه پریروز هم خونمون  بودن پریروز خبر داد من رفتم از اتاق بیرون امروز خبر ندادن با اینکه شام بیرون بودن

نگاه کن گلم دفعه قبلی داداش اولیم اومد خونه امون چندروز زنش خوابید تو اتاقم من نزدیک  یک هفته  اتاقمو ندیدم بعد  مامانم گفت تو برو تو اون‌یکی اتاق همین داداشم چه سروصدایی کرد بعدش داداش اولیم رفت شیراز اینا شروع کردن 

همین پریروز من اتاقمو بهشون دادم البته زنگ زدن من اومدم  از اتاقم بیرون ولی امروز از خواب ناز منو با زور بلند کردن 

و بعدش اینا هرروز خونه  یکی درحال خوابیدن هستن و همیشه هم بیرونن  میگم هرروز یعنی هرروز بعد باور کن پریروز بهشون اتاق دادم و حتی ۲۰ ام هم دارن میرن مسافرت که باهم باشن خب حالا فکر کن من چقد بخوام چه برای عروس اولیه و عروس  دومیه  من دیگه چیکار کنم والا دوتا دیگه هم اگر بیان من واقعا  کوچه نشینم

به خدا نمیدونم به خدا فکر میکنن تا متاهل  هستن  مجرد باید از خود گذشتگی کنه به خدا من تو این یک ماه خودم سه چهار بار بیشتر تو اتاق خودم نخوابیدم 

بعد تازه من دارو میخورم تو کشو تمیز گذاشتم اینا هم تا دو خوابن باورت میشه شاید  یکروز  شده من بهم قرص نرسیده

قفل نداره والا قفلش عوض نشده مامانمم  نمیزاره قولشو عوض کنم چرا جون وقتی درو هم  میبندم با شوت باز میکنه