سلام عزیزا
ما عقد هستیم خودم ۲۰ سالمه شوهرم بالای سی
کاری به خریدهای عقد و... ندارم اونا سر جای خودش
برای بیرون رفتن میگم...
من یه اخلاقی دارم مثلا بیرون میریم خودم از قبل آب برای دوتامون میگیرم که برام نگیره خوراکی همراهم هست
حتی یک بار با یه گل دنبال من نیومده کادوهایی یهویی مثل خیلیا برام تا الان نگرفته و منم اصلا توقعی ندارم کلا آرومم و کم توقع اینم بگم از لحاظ مالی هیچ مشکلی خداروشکر نداره کارش و تحصیلاتش خیلی خوبه دکتری هست منظورم اینه اینطوری نیستم بگم چون نداره نخوام نه خداروشکر هست اخلاق من اینطوریه احساس میکنم غرورم له میشه و به شدت خجالت میکشم حتی اگه بخواد یه وعده باهم باشیم که هنوز این اتفاق نیفتاده صد در صد میگم شماره کارتت بده یا خودم حساب کنمی
یه بار گفت ناراحتم میکنی یعنی چی خودت آب گرفتی و...
خلاصه ما بیرون رفتیم بهم گفت چیزی میخوای برات بگیرم؟ منم گفتم نه و دیگه چیزی نگفت
یکم بعدش گفتم آدامس داری؟ با ذوق و خوشحالی چشماش بزرگ شد با تعجب گفت بلهههه منم گفتم لطفا یکی میدی گفت بله چشم بفرمایید خودشم خورد فقط خدا دید و میدونه این مرد چقدر ذوق کرد و خوشحال شد ی چیز عجیبی بود هنگ کرده بودم خودشم انگار براش سوال بود برای اولین بار ی چیزی خواستم
حالا میخوام بدونم واقعا مرد دوست داره حامی باشه و خرج کنه؟ یعنی این اخلاقم ترک کنم؟ نمیدونم چرا عذاب وجدان گرفتم و خیلی دلم براش سوخت و ناراحتم خیلی خوشحال شد و برام عجیبه آخه چرا ذوق کرد همش ذهنم درگیره لطفا خواهرانه راهنماییم کنید برام حرف بزنید من خواهر ندارم چیکار کنم همش اون ذوقش جلوی چشمامه