طبیعیه عزیزم
من شرایطم کاملا مشابه شما بود،مادرم هم به رحمت خدا رفته بودن یعنی میدونستم که تا ابد دست تنها خواهم بود.
دیدم اینجوری نمیشه،نینی رو میذاشتم توی کالسکه و میرفتم پیادهروی،توی مسیر هر جا لازم میشد مینشستم و شیرش میدادم.اوایل خیلی کوتاه میرفتم اما بعد جرأتم زیاد شد و زمان رو طولانی کردم.