من ۴ سال ازش بزرگترم
مامانمون خیلی اذیتمون میکنه که تاپیک های قبلی توضیح دادم
غرورشو میشکنه مقایسه اش میکنه اصلا حمایتش نمیکنه ، خوردش کرده بعد یهو داشت درد و دل میکرد باهام ( با من انس گرفته چون من برعکس مامانم سعی دارم نقطه امیدی باشم براش)
بعد گفت هیچکی منو دوسم نداری حتی مامان ، گفتم ممکن خیلی دوستت دارم خیلی به فکرتم
گریه کرد و من برا اینکه متوجه نشه فهمیدم گفتم یه لحظه برم کاری دارم کنم بیام
خیلی دلم خونه
چکار کنم خدایا
چرا 🥲
دلم گرفت بد
اون ۱۷ سالشع
آخی دلم همیشه میخواست داداش داشتم
😕🥲🥲🥲
آخی عزیزممم
آخی گناه داشته
چرا مامانت دوستش نداره .
خدا برای هم نگهتون داره
خب داداشت براچی گریه کرد؟
الهی
تو سن حساسیت منم داداشم همسن داداشته
سعی کن بهش بگی همه دوستت دارن
مثلا بگو مامان هم دوستت داره فقط زبونش تلخه دیگه
با خنده بگو بهش اینارو
این سن برا بچها خیلی بده واقعا خیلی حساس و زودرنج میشن
ای کاش اون لحظه بغلش میکردی 🫂
ولی خیلی خوبه ک پشتشی😍 همیشه پشتیبانش باش اون الان توی سن حساسیه
بمیرم واسش
حس میکنم توهم مثل مامانت به اندازه هواشو نداشتی
من خیلی به داداشم میگم دوست دارم همیشه سعی میکنم کنارش باشم ۹سال ازش بزرگترم ولی تو محبت و حمایت براش کم نمیزارم
بالاخره خوبه که برات دردودل کرده بیشتر بهش بگو که خیلی براش عجیب نباشه یهو بزنه زیر گریه
