یه مدته طولانیه یه فاصلهی خیلی عمیق بین منو خانوادم افتاده😔
یه مدت که اقدام به مهاجرت کرده بودم هر موقع کوچکترین بحثی بین منو مامانم پیش میومد مامانم میگفت کی گم میشی از این خونه بری از دستت راحت شم
الانم کم کم میخوام ازدواج کنم دوباره هرموقع بحثمون میشه میگه کاش زودتر گورتو از خونم گم کنی، روزی که بری شمارتو از گوشیم پاک میکنم
منم میگم باشه خوب کاری میکنی ولی واقعا دلم میشکنه
اینجا خونهی پدریمه جای اینکه حمایتم کنه اگه روزی شکست خوردم بیام ازشون کمک بخوام، بدتر منو از خونه ترد میکنه
اخه من نمیدونم چه اتفاقی میوفته که یه مادر میتونه به بچهی خودش همچین چیزایی بگه؟
بنظرم بزرگترین ظلمیه که یه مادر میتونه در خق بچش بکنه اینه که بچه رو تو خونهی پدریش معذب کنه همش احساس سربار بودن دارم 😞
هز موقع خواستم یه قدمی بردارم چه مهاجرت باشه چه ازدواج شروع میکنه اینجوری دلمو شکستن