سلام دوستان
من دوساله ازدواج کردم بدلیل شرایط شغلی شوهرم ک پولشو خوردن فعلا مخارج خونه با منه و خب این موضوع واسم قابل درکه
بیرون کار کنم
ماهانه ۱۳ ملیون قسط دادن
خرج خود خونه
بعد کارای خونه هم هست
بعضی وقتا فکر میکنم بریدم
امروز دیگ انگار منتظر جرقه کوچیک بودم ب شوهرم گفتم حوله را بنداز رو بند تو حیاط گفت خودت چادر بنداز سرت و برو بنداز
نمیدونم من حساس شدم یا واقعا حس کردم نباید اینجور باهام حرف میزد انگار نیاز به حمایت داشتم ولی خورد تو ذوقم و الان انقدر دلم میخواد گریه کنم
شما بودی چطور رفتاری میکردی
فعلا اومدم تو اتاق جدای از اون