دوساعت پیش گفتیم بریم طباخی نگو شوهرم به مادرش پیام داده که اماده شو رفتیم برذاشتیمش.خلاصهه بهم تیکه انداخت که خیلی خوشحال بودی حالا بارداریت کنسل نباشه.منم گفتم نه ایشالا سالمه و اسم پدرشوهرمو میذارم(واقعا عاشقشم بااینکه ندیدمش) مادرشوهرم کلا بعد فوت پدرشوهرم با خونواده پدرشوهرم رفت و امد رو قطع کرده و بچه هارو کشونده سمت طایفه خودشون ولی منم از اونا خوشم نمیاد چون کوردی حرف میزنن و من نمیفهمم و حال نمیکنم ولی سمت پدرشوهرم رفت و امد دارم مادرشوهرم شاکیه حتی هشت ماه مادره پدرشوهرمو من نگه داشتم و اون مدت مادرشوهرم نمیومد خونمون.
گفتم فرداشب حلوا بزنیم بریم سرخاک ننه بزرگ و پدرشوهرم انگار سوزن زدم بهش.خب حال نمیکنم با مادرشوهرم چون خیلی خبیثه چیکار کنم