ما مخالفت پدرم به خاطر سنم بود که کم بود و اختلاف سنی دوازده سالمون
کلا پدرم دوست داشت بعد ۳۰ ازدواج کنم
بعد چهار سال دوستی ازدواج کردیم
اشناییمونم از طریق سایت همسر یابی بود که تازه اومده بود حدودا ده سال قبل یا بیشتر سر کنجکاوی با دوستم عصو شدیم تو ۱۸ سالگی
همسرمم دانشجوپزشکی بود داشت مهاجرت میکرد دانمارک خواهرش برای اینکه نره ( مادرشون خیلی وابستش بود بنده خدا الان الزایمر داره کسیو یادش نمیاد) تو سایت عضو میشه با اسم همسرم خلاصه دوستم بخاطر جو سنگین خونشون که محدودیت داشت شماره منو میده به خواهره در اصل دوست من و خواهر همسرم با هم اشنا شدن تو سایت
بعد خواهر همسرم شمارمو میده به همسرم که با این دختره اشنا شو
همسرمم عکسمو تو وایبر میبینه خوشش میاد هرچی گفتم کع بابا تو با دوستم چت میکردی و عکسشو دادم گفت ن از خودت خوشم اومده
خلاصه دعوت نامشو به فنا داد سر عشق و عاشقی😆😆😆😆چهارسال گذشت وخلاصه پدرم رضایت داد ازدواج کردیم