2777
2789
عنوان

دعوای من با شوهرم و خانوادش

| مشاهده متن کامل بحث + 16782 بازدید | 196 پست
دیگه مامانم گفت باشه من تو محضر بیشتر کادو میدم که باشه به جای حلقه داماد ... خلاصه بماند که لحظه کا ...

😐😐😐 

کاش همون حلقه طلا رو از اول میخریدین 


شوهرت هم بعدا برای خودش یه نقره مبخرید این همه داستان نشه 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

آفرین. آفرین. من هر کاری میکنم چراغ خاموشه ولی شوهرم به مادرش میگه. هزار بار گفتم پولتو به کسی نگو. ...

مادرشوهر منم به شدت با سیاست و مظلوم نماست رو همه کاراشم اسم دلسوزی می‌ذاره جوری که شوهرم اوایل می‌گفت دلش میسوزه وگرنه قصدش دخالت نیست آخر با هزار دور وکلک دستش واسه شوهرم رو کردم خودشم دید وقتی چیزیو نمی‌دونن ارامشمون بیشتر الان خودکفا میگه فلان چیز به مامانم اینا نگیا   البته شوهر من کلا از زمان دوستی گفت از دخالت کردن متنفرم و کسی بخواد دخالت کنه جلوش وایمیستم

فقط 11 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

تاریخ۱۴۰۴/۰۳/۰۲ بیبی چکم مثبت شد 🥰۱۴۰۴/۰۳/۰۳ جواب آزمایشم با بتا ۱۶۰۰ مثبت شد مامان جون نمی‌دونم دختری یا پسر ولی منو بابا عاشقانه دوست داریم و از حضورت خوشحالیم 😘۱۴۰۴/۳/۳۱ رفتیم سونوگرافی خدارو شکر قلبت تشکیل شده بود😍۱۴۰۴/۰۴/۱۸ واسه اولین بار صدای قلب کوچولوی شنیدم  🤩۱۴۰۴/۴/۲۳ رفتیم انتی بابا کلی ذوق کرد از دیدنت و توهم حسابی شیطنت و دلبری میکردی دستای کوچولوت تو دهنت بود و دکتر احتمال داد یه پسر ناز باشی😍۱۴۰۴/۵/۲۰ اولین ضربهات مثل نبض حس کردم عشق مامان 🥰۱۴۰۴/۰۶/۰۵ رفتیم آنومالی ماشاالله خیلی شیطونی مامانی همش داشتی میچرخیدی دوست داشتم ساعتها به صفحه مانیتور نگاه کنم و ببینمت خانم دکتر گفت یه پسر نانازی 🥰۱۴۰۴/۰۶/۱۳ اولین خریدت کردیم دوتا زیر دکمه کوچولو بابا همش میگه این خیلی برات بزرگه 🤩۱۴۰۴٫۰۷/۰۲ وقتی بابایی دستش رو شکمم بود یه لگد محکم زدی بابایی کلی خندید و ذوق کرد برات ❤️ ۱۴۰۴/۰۷/۰۳ پریشب با دیدن خون یه شوک بهم دادی مامانی اونجا احساس کردم یه تیکه از وجودمی و چقدر بهت دلبستم من گریه کردم و بابایی خیلی نگرانت بود رفتم دکتر و گفت نیم سانتی دهانه رحم باز شده و باید استراحت کنم 😢۱۴۰۴٫۰۷٫۱۵ امروز اتفاقی فهمیدیم بابایی از یه آهنگ خارجی خوشش میاد توهم خوشت میاد و هروقت اون آهنگ میذاریم کلی تکون میخوری منو باباییم دستمون میذاریم رو شکمم و دوتایی از شیطنتات کیف میکنیم راستی اسمتم انتخاب کردیم قلب مامان  ❤️

بعد مادر شوهر پدر شوهرم اومدن گفتن دختر شما تو محضر لباس محضری نپوشیده بود اگه میدونستیم فیلم بردار نمیگرفتیم عمرا (( من لباسام خیلی خوب بود اما با حجاب بودم)) اونا توقع لباس محضری داشتن که من جلو مردا بپوشم  

ای کاش خانواده شوهر می دونستند اون کسی که با دخالت هاشون بیشتر آسیب می بینه پسرشون هست چون بیچاره بی ...

مثلا می خوان به قول خودشون عروس رو جر بدند اما غير مستقيم پسر خودشون دچار مرگ تدریجی و دق مرگ میشه 


ای کاش واقعا این رو بدونند 

البته اگر واقعا پسرشون دوست داشته باشند و خودشون توجیه نکنند به دوست داشتن بچه شون 

نگین علینقی🌈کارشناس ارشد روانشناس بالینی🌈

فکرش و کنید برای فیلم برداری که واسه محضر پسرشون گرفتن چقدر منت گذاشتن ...


رسید شب چله .. اونجا هم همین داستانا نمیزاشتن هرچی دلم میخاد بگیرم واسم ارزون نرین چیزا رو گرفتن پدر شوهرمم گفت دخترتون و یه جاهایی بریدیم خرید که دختر خودمون و نمیبریم 

مثلا می خوان به قول خودشون عروس رو جر بدند اما غير مستقيم پسر خودشون دچار مرگ تدریجی و دق مرگ میشه ا ...

دوست ندارن فقط ادای دوست داشتن در میارن و می‌خوان بگن ما به فکرتیم زنت نیست 

فقط 11 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

تاریخ۱۴۰۴/۰۳/۰۲ بیبی چکم مثبت شد 🥰۱۴۰۴/۰۳/۰۳ جواب آزمایشم با بتا ۱۶۰۰ مثبت شد مامان جون نمی‌دونم دختری یا پسر ولی منو بابا عاشقانه دوست داریم و از حضورت خوشحالیم 😘۱۴۰۴/۳/۳۱ رفتیم سونوگرافی خدارو شکر قلبت تشکیل شده بود😍۱۴۰۴/۰۴/۱۸ واسه اولین بار صدای قلب کوچولوی شنیدم  🤩۱۴۰۴/۴/۲۳ رفتیم انتی بابا کلی ذوق کرد از دیدنت و توهم حسابی شیطنت و دلبری میکردی دستای کوچولوت تو دهنت بود و دکتر احتمال داد یه پسر ناز باشی😍۱۴۰۴/۵/۲۰ اولین ضربهات مثل نبض حس کردم عشق مامان 🥰۱۴۰۴/۰۶/۰۵ رفتیم آنومالی ماشاالله خیلی شیطونی مامانی همش داشتی میچرخیدی دوست داشتم ساعتها به صفحه مانیتور نگاه کنم و ببینمت خانم دکتر گفت یه پسر نانازی 🥰۱۴۰۴/۰۶/۱۳ اولین خریدت کردیم دوتا زیر دکمه کوچولو بابا همش میگه این خیلی برات بزرگه 🤩۱۴۰۴٫۰۷/۰۲ وقتی بابایی دستش رو شکمم بود یه لگد محکم زدی بابایی کلی خندید و ذوق کرد برات ❤️ ۱۴۰۴/۰۷/۰۳ پریشب با دیدن خون یه شوک بهم دادی مامانی اونجا احساس کردم یه تیکه از وجودمی و چقدر بهت دلبستم من گریه کردم و بابایی خیلی نگرانت بود رفتم دکتر و گفت نیم سانتی دهانه رحم باز شده و باید استراحت کنم 😢۱۴۰۴٫۰۷٫۱۵ امروز اتفاقی فهمیدیم بابایی از یه آهنگ خارجی خوشش میاد توهم خوشت میاد و هروقت اون آهنگ میذاریم کلی تکون میخوری منو باباییم دستمون میذاریم رو شکمم و دوتایی از شیطنتات کیف میکنیم راستی اسمتم انتخاب کردیم قلب مامان  ❤️

مادرشوهر منم به شدت با سیاست و مظلوم نماست رو همه کاراشم اسم دلسوزی می‌ذاره جوری که شوهرم اوایل می‌گ ...

امان از خیلی از خانواده هایی که با توجیه دلسوزی، دوست داشتن و... دست به چه کارهایی نمی زنند 

نگین علینقی🌈کارشناس ارشد روانشناس بالینی🌈

ببین قبل اینکه بخونم بهت بگم فقط و فقط شوهرت می‌تونه جلوی رفتاراشون بگیره خودم با خانواده این مدلی و ...

خوب شوهر شما اینو قبول کرده که خانوادشو بپیچونه...خیلی معذرت میخام بعضی آقایون خبر چین خونه ی خودشون هستن.یعنی سوختن غذا،،نداشتن غذا،،اتو نشدن لباسها، کلا همه و همه رو مو به مو کف دست ننه باباشون میزارن.....مثلا مماااممان ما امروز بعد نهار آب نخوردیم،نوشابه خوردیم..همممه چی رو میگن...نمیدونم چرا....به خودت نگاه نکن که خدا رو شکر شوهرت تو تصمیمات و پیچوندن پایه.. همه اینطوری نیستن

از چشمم افتادی...حتی اگر برف و باران بیاید برای پاکی ات،عیسی و موسی برای عشقت،خدا به تو اشاره کند به عنوان معجزه در قرآنش،دیگر همان نمیشوی برایم....

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  1 ساعت پیش
توسط   مهرداد83  |  1 ساعت پیش