دوستت دارم
به سان کودکی بی قرار، که تنها گل های دامان مادرش آرامش میکند
و به سان ماهی که تنها آن گاه که چونان پولکی در آغوش سیاهی دامان شب دوخته میشود،احساس خوشبختی میکند
و به سان خورشیدی کت در غروبی دل فریب،بی تاب وصلت یار،به هم آغوشی دریا میشتابد
و بیش از همه،
به سان مجنونی که جمال خال سیه لیلی عقل و هوش از کاشانه ی عقلش دزدیده باشد...
ببخشید اگه بد بود فی البداهه گفتم..