مامان اینجا مینویسم چون نمی تونم دیگه تحمل کنم
چقدر جلو خودم گرفتم ک پیش بابات و داداشت گریه نکنم
آخه مامان خیلی دل تنگتم دلم خون شده از دوریت
دلم واسه اون تکونایدقشنگت ک غش میکردم واسشون تنگ شده
آخه مامان فدات بشم چرا عجله کردی چرا قلب قشنگ وایساد مامان دورت بگردم چرا من چشم انتظار و تنها گذاشتی رفتی
آخ دختر قشنگم تو جات توی دل من جات روی سرمن بود نه زیر مشتی خاک
مامان دلم پر کشیده واسه یه لحظه دیدنت واسه بو کردنت مامانوخیلی خونریزی داشتم نزاشتن بغلت کنم مامان دور چهره ماهت بگردم
تا لحظه آخر هنوز باور نداشتم ک تو مرده دنیا اومدی
بخدا باور نداشتم
اما تو رو پیچیدن توی پارچه سفید آخه مامان هنوزم باور ندارم یه دخترر۲۲ ساله نباید داغ دختر قشنگشون میدید دلم خونه