بچه ها من اصلا از تو دل دختر خالم خبر نداشتم و اونم اصلا هیچی نمیگفت میگه یکساله عاشق فلانی بود و اون بنده خدا هم دیروز خاکسپاریش بود تصادف کرد بنده خدا مرگ مغزی شد و هممون اونجا بودیم اولش به گریه های زیاد دختر خالم شک کردم یعنی خانواده همه یجوری نگاش میکردن مام تعجب کردیم تا اینکه امشب گفت تو رو خدا همراهم بیا میخوام جایی برم و رفتیم سرخاک گویا تولد پسره بود گفتم تو از کجا میدونی و گفت یکساله عاشقشم و هیچوقت نتونستم بهش بگم دارم روانی میشم بعد این پسر خیلی سر به زیر بود اصلا آدمی نبود که بخواد رل بزنه اینم هیچی نگفته بود الان یه شبه دیونه شده خانوادش فکر میکنن به خاطر کنکورشه پیشم گفت خودکشی میکنم میگم نکنه واقعا این کارو کنه چیکار کنم قولم دادم پیش خانوادش هیچی نگم