بچه ها من باردارم خیلی عصبی شدم. توی خونمون یه مارمولک دیدم چون فوبیا دارم میترسم. چند روزه به شوهرم میگم پیداش کن گوشنمیده .چندبار خودم دیدمش میرفت پشت وسیله ها غیب میشد.خلاصه شوهرم هم زیاد اهمیت نمیداد که حتما پیداش کنه و چون من فوبیا دارم هربار میدیدمش بند دلم پاره میشد دل درد میگرفتم میترسیدم طوریم بشه.
خلاصه امروز اومدم از کابینت قابلمه بردارم یهو مارمولک از زیرش فرار کرد منم جییییغ کشیدم و از ترس فقط افتادم.
بعد شوهرم اومد ببینه چی شده کلی سرش جیغ و داد زدم و دعوا کردم که چرا برات مهم نیست من بترسم و هیچ کاری نمیکنی مارمولک رو بگیری و اونم یهو از رفتار من شوکه شد منم سیر دلم داد و بیداد کردم سرش و گفتم تو اصلا برات مهم نیست بچه توی شکمم بلایی سرش بیاد از ترس و ...
حالا قهر کردم اومدم توی اتاقم اونم توی هال دراز کشیده خیلی مظلومه هیچی نمیگه دلم براش سوخت. ولی واقعا باید تنبیه میشد.
حالا مثل یه بچه مظلوم نشسته توی هال یک ساعته هیچی نمیگه سکوت کرده.
واسه اولین بار توی زندگی اینجوری دعواش کردم پشیمون شدم ولی غرورم اجازه نمیده من برم آشتی
چکار کنم 😢😟