دارم چمدونامو می‌بندم که برم

بخت ما هم اینطور شد که برم خونه بخت  به این شکل که عروسی و سازو دهل در کارنباشه .به همین دلیل بعد از اربعین فردا شب  میرم قشنگا 💚😁😊.اون همه تو روستا نشستن گوشه خونه پدری و نه تفریحی نه سفری نه هیچی باعث میشه که دیگه به همه چی راضی بشی 😄منم خوشحالم .بچه ها باورم نمیشه فردا شب داماد همراه مادرش و باباش و مادربزرگش و خواهرش و برادر بزرگ‌ترش میان دنبال من .ما هم فقط به دایی بزرگم گفتیم بیاد همراه خانومش.یه شام از رستوران سفارش دادن برای فردا شب فکر کنم زرشک پلو مرغ .مجموع مهمونا باهم بیست و شیش نفرن .اسفند و ذغال صبح خواهرم آورد و یه قرآن و من بسلامتی از زیرش رد میشم و میرم انشالله 🌸🌸🌸برای همه دختران خوب آرزوی خوشبختی دارم 💚💚