2777
2789
عنوان

پرستاری از مادرشوهر

4279 بازدید | 105 پست

سلام دوستان؛ مادرشوهر من الان حدود دو هفته است که بیماری وخیمی گرفته و یک هفته پیش هم بستری شد و عمل کرد دیروز خداروشکر از بیمارستان مرخص شد توی این دو هفته من با وجود یه بچه سه ساله و شاغل بودن خودم تمام قد در خدمت خودش و فامیلش بودم چونکه هفت تا خواهر داره که همش شبا میوامدن پیشش و برادرشوهرام هم بودن و جاری ام هم بود و من برای اینها غذا درست می کردم الان بعد دو هفته احساس می کنم دارن ازم سوء استفاده می کنن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این درحالی هست که من یه جاری دارم که 25 سالشه و خونه داره و بچه هم نداره اما به شدت تنبل هست و هیچ کاری هم نمی کنه توی تمام این دو هفته ساعت 10 شب می اومد و شامی رو که من درست کرده بودم می خورد نهایت ظرف ها رو می چیند توی ماشین حتی چایی هم اماده نمی کگرد بعد شب رو می خوابیدن پیش مادرشوهرم که مثلا بگن ما هم کاری کردیم

همین تعارف و رودبایسی کار دستمون میده وگرنه از اول باید همه بچه ها رو جمع کرد و گفت شرایط مادر اینه و باید برنامه ریزی کنیم واسه نگهداری و مراقبت از ایشون که فقط به یه نفر سخت نیاد

محتاجم به دعا

حالا دیروز که داشتم برنامه امروز رو ست می کردم به جاریم گفتم که من وقت دکتر دارم بعد از سر کارم تو زودتر بیا پیش مامان بمون یه لحظه فکر کرد گفت من  دو یا سه میام منم گفتم خوبه دیگه بعد رفت یه خورده فکر کرد گفت من فردا نمی تونم بیام منم گفتم هرجور خودت می دونی به مادرشوهرم هم گفتم من بعد از سرکارم نوبت دکتر دارم خیل هم طول میکشه گفت اشکال نداره بعد از دکترت بیا اینجا خیلی ناراحت شدم پیش خودم گفتم مگه من حق استراحت ندئارم که صبح سرکار بهد برم دکتر بعد شب بیام اونجا کار کنم

همین تعارف و رودبایسی کار دستمون میده وگرنه از اول باید همه بچه ها رو جمع کرد و گفت شرایط مادر اینه ...


مادرشوهرم دختر نداره سه تا پسر داره که یکیشون هم مجرده پسرهاش ازجمله شوهر خودم به شدت تنبل هستن و.  فقط یه نفر می خوان یه ازاینا پذیرایی کنه اصلا اهل کمک نیستن تنها فرد کاری اینجا منم متاسفانه

بیشتر از دست مادرشوهرم ناراحت شدم که می بینه چقدر دارم براش کار می کنم ولی بازم میگه بیا بعد از دکترت به جایی اینکه بگه برو خونه استراحت کن

بهش هم گفتم مریض شدم

حالا دیروز که داشتم برنامه امروز رو ست می کردم به جاریم گفتم که من وقت دکتر دارم بعد از سر کارم تو ز ...

نرو

به برادر شوهرت اطلاع بده بگو نمیتونی بری و وقت دکتر داری

اصرار داشته باش و بگو مامان تنهاست و دلم اروم نیست.

از این به بعد با برادرشوهرت هماهنگ کن که منظورتو بفهمن واسه چی میگی اون جاریتم بیاد

رابطه ی دوست و رفیق بازی نیست که بگی دوست منه مریض شده یا مامانه منه من بیشتر برم

مادرشوهره،نصف نصف کاراش بین پسراش تقسیم میشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  8 ساعت پیش