من خودم ۱۵ سالم بود رفته بودیم خونه یکی ازاشناهامون شروع کرد راجب یکی از پسرای کنکوری فامیل تعریف کردن و ناراحت بودن از دستش چون چند وقته پیشش نمیاد برو ب مامانش بگو و ...😑
منم نمیدونستم گله گی جزو آداب معاشرت بعصی هاست و هرکاری میگن نباید انجام بدی🙂↔️
منم بچه بودم ورفتم هرچی گفت و ب مامان پسره گفتم🙄 همه ی تعریف هاشو با جزئیات و حتی حالت صورتمو شبیه اون زنه کردم 😑
اینقدر غرق صحبت کردن شده بودم و داشتم جای اون زنه صحبت میکردم و گفته هاشو بازگو میکردم ک حواسم نبود خود اون پسره و هفت خاندانش تواتاقن و داشتم ب حرف زدن ادامه میدادم😩
قبل حرفای من همه درحال خندیدن و شادی بودن🫡
بعد اینکه اونجوری گفتم یهو همه جا برای سه دیقه ساکت شد🥹🥹
انگر من داشتم اونارو میگفتم🙂🔪
ولی من داشتم حرفای یکی دیگرو تعریف میکردم بخدا و از گوشه ی ذهنم هیچ وقت اون آدم رد نمیشد مث داداشم بود اصن😑🤌
تازه بابامم اونجا بود😭