من حدود چهار ماهه ک عقد کردم حدود دوساله ک رفت و امد داریم برای اشنایی و نامزدم فامیل دورمونه خانوادش واقعا خیلی خوب و دوستداشتنین خداروشکر هیچ مشکلی با خانوادش ندارم . نامزدم این طوریه ک من همیشه بهش میگم بیا خونمون یا میخوام بیام خانوادتو ببینم یا بیا بریم بیرون .خانوادم همیشه بهم میگن چرا اصلا نمیاد خونمون تا ما بهش نگیم سر نمیزنه مامانم میگه چرا هفته ای یه بار میبینتت مگه دلش واست تنگ نمیشه .خودم دیگه تصمیم گرفتم بهش نگم به خودم گفتم ببینم کی دلش میخواد بیاد منو ببینه ک مامانم گفت نه اشتباه میکنی تو همیشه باید بهش بگی باید اونو بکشی سمت خودت منم باز اینکارو کردم.چند وقت پیش یه هفته کامل همو ندیدیم ک خودش دیگه زنگ زد گفت میام دنبالت میام بیرون.
در کل فک کنم سه چهار دفعه بهم پیشنهاد بیرون رفتن داده.من کار میکنم همه روزه تا نه شب سرکارم به جز شنبه و چهارشنبه و جمعه.خودشم هر پنجشنبه دورهمی داره با دوستاش. من یه بار نشستم باش صحبت کردم بهم گفت بخاطر کارت نمیتونم بیام تا نه شب نیستی بهش گفتم مگه روزای بیکاریم تو میای
خودش پنجشنبه ها دورهمی داره ،دوشنبه ها شبم زمین فوتبال میگیرن .هر دفعه منو میبینه میگه جمعه بریم سینما یا بریم بولینگ یه بریم فلان جا ولی نمیاد مثلا دوشنبه بهم گفت چهارشنبه یا جمعه بریم بولینگ چهارشنبه نیومد دنبالم امروزم ک جمعس بش گفتم بیا همو ببینیم گفت با دوستام میخوام برم بیرون خسته شدم دیگه بعضی وقتا بهم میگه من بهت نمیگم بریم این ور اون ور چون ماشینمو میبرن واسه کار.ولی مامان باباش یه هفته نبودن ماشین کامل پیش خودش بود یه بار که مامانم دعوتش کرد فقط یه بار به خواست خودش اومد.
وقتی چیزی بش میگم میگه منکه همش دارم میام این هفته دوبار اومدم و این حرفا.خیلی داره بهم فشار میاد واقعا دارم حس میکنم دوستم نداره