کلا رابطه خوبی با مامانم ندارم،از‌وقتی یادمه همیشه بم میگف ازت بدم میاد و من دختر نمیخاستم از خدا راضی نیستم تورو بمن داد و این حرفا،تا قبل ازدواجم همیشه منو هرزه و توخونه مونده و ترشیده میخوند الانم که ازدواج کردم همش یا خودمو فش میده یا شوهرمو،اینم بگم همیشه وقتی دلش ازم‌پر بود میرف الکی ب بابام یا داداشام میگف زهرا رو با فلانی فلانجا دیدن(به دروغ)منکه ازش راضی نیستم ،اوناهم تا جایی که جا داشت منو کتک میزدن با مبله جارو برقی،لگد،سیم،هرچی که فکرشو بکنین،الانم بحثمون بالا گرف کتکم زد دستامو چنگ زد دمپایی ذو محکم زد ب سرم منم پرت کردم سمت خودش خورد بهش،بابا بزرگمو که مرده طبق معمول فش داد منم گفتم مرده های خودت(مادرش مرده)کلی حرف هرزگی زد بهش گفتم ازت بدم میاد به چه زبونی بهت بگم،حالا منتظره داداشم اینا بیان که کتکم بزنن،شوهرمم هم امشب خونه نیس(عقدیم)هم ابنکه نمیشه همه چیو بهش بگم،چیکار کنم بنظرتون ،رفتم ازش معذرت خواهی کنم با دستش زد بم کلی فش داد و نفرین کرد
وضعتون وخیمه فقط از هم دور باشید چه احباریه به روابط مادر دختری
مامانت بهت حسودی میکنه
ارتباطت رو کلا باهاشون قطع کن خب
غیر تحمل چی از دستت برمیاد
زبونت رو غلاف کن تا از اون خونه بری. ادم شوهر کرده وقت کتک خوردنش نیست ک
هرچی زودتر ازدواج کن برو خونه خودت عقد نمون
چه مادرظالمی داری کاش واسه همیشه بری ازاون خونه ونه اون بیادنه توبری این مادر بایدیجایی دیگه دخترشونداشته باشه وتوحسرت محبت ودیداردخترش بمونه
زنگ بزن شوهرت نگو چیشده بگو میخوام بیام پیشت
نمیدونم فقط فرار کن
سغی کن زودتر بری خونه‌ی خودت
بعد هم تهدید کن بترسونشون بگو دستتون بهم بخوره به شوهرم میگم بریم شکایت کنیم یا بگو خودم شکایت میکنم
حتی اگه واقعا اینکارو نمیکنی الکی بگو بترسونشون
گرچه من بودم احتمالا واقعا میرفتم شکایت میکردم تا دیگه جرعت نکنن دست روم بلند کنن
اینم بگم از وقتی یادمه تو خوابگاه درس میخوندم و بم خرجی نمیدادن همیشه گریه میکردم چون نداشتم دانشگاه درس میخوندم تابستونا میومدم میرفتم خونه مردمو تمیز میکردم و اشک میریختم تا پول جمع کنم،بعد دانشگاه کار کردم و دستم تو جیب خودم بود ماشین خریدم جهیزیه خریدم ،یجورایی عادت کردن ،حتی هزارتومن بم نمیدادن،الان شوهرم دستش تنگه و نمیذاره من کار کنم منم مجبورم خونه مامان بابام باشم و اونجا غذا بخورم برا همین هرروز میگه طلاق بگیر برو گمشو فقط پیش ما نباش،هررور شوهرمو نفرین میکنه و باباشو که مرده فش میده،هرروز هزارتا حرف بازم میکنه
برو خونه مادرشوهرت نمیشه؟
هر چی باشه مادرته.هرچند کارش درست نبوده.طبق احادیث والدین هم عاق فرزند میشن.صبر کن این چند وقت عقدتم تموم بشه تا بری سر زندگیت
ای بابا چه بد
چرا ی مادر دختر باید انقدر باهم لج باشن
منم با مامانم لج بودیم ن در حد شما ولی کلا دوس داشت بابامو ب جون من بندازع نمیدونم چرا واقعا
پسراشو خیلی دوس داره
کاش این چند سواهم تحمل کنی عزیزم
ولی بچه ک نیستی یعنی چی داداشات بیان بزننت؟بزن ب در غربت بازی مگه دست و پا نداری
بگو دستتون بلند شه روم میرم از این خونه و واقعنم برو
ولی نزار شوهرت بفهمه رابطه ت اینه با خونوادت
حالا کلا نمیشه مخفی کرد ولی میشه همه شو نگفت چون بالتخره یجا نه یجا دیگه سرکوفتشو میزنه
ولی قوی باش نزار اینجوری باهات رفتار شه
