فقط بگمخوشبحالتکوقتی شوهرت نیست خونه خودت میمونیمن شوهرماصلا نمیذاره هروقت نیست من بدبخت باید باروبندیل ببندم برمخوخه نادرش یا مادرم همیشه خدا همنیست خسته شدم از اوارگی
چندوقت انقدر سختی زندگیمزیاد شده بشدت زیاد هوس سیگار کردم خیلی عجیب این هوسمچونمناز قلیون دود وهمه چیمتنفرم ولی واقعا نمیدونم چرا همش دلممیخپاد سیگار بکشم شاید اروم بشن شوهرمسیگار میکشه ولی یواشکی نمیدونه من میدونم چندروز پیش تو جیب شلوارش ی بسته جامونده بودویادش نبود من برداشتم کشلوارش بشورم نمیخوامبهش بدمکقبحش بریزه همش وسوسه میشم بکشم واقعا مث ویار کردم ولی خب میترسم یوقتی خوشمبیاد ودیگه عادت کنم فردا میندازمش سطل اشغال بره