گفت میخاستم این هفته ببرمش کربلا
من ب مامانه ماعده هم گفتم ک شما چشم خوردید ،من دنباله باعث و بانیشم
پرس و جو کردم از پسر داییش فهمیدم ک ارع چون ک یکم وعض مالیش خوب بوده میخاستن ماعده رو بدن بهش ،ماعده ی پسری رو ب اسم عرفان دوست داشت برای اینکه مجبورش کنن سیمکارتشو ازش میگیرن (همون موقعه ای ک بهم گفت گوشیم خراب شده )ماعده هم شب پنجشنبه دوتا متادون میخوره و صبح ایست قلبی و اوردوز
ماعده برا همیشه رفت ولی خابشو میبینم ک زجه میزنه و میگه جام بده
تو خوابه مریم رفته بود داشتیم میرفتیم اردو ماعده هم بوده بهش گفتیم تو اینجا چیکار میکنی
گفته مگه من دلم میاد شمارو تنها بزارم ؟من نمیخاستم برم
دلم براش کبابه فقط میخاستم این خاطراتو ی جا بنویسم ،مرسی ک خوندین 🖤
اگر میشه ی فاتحه براش بفرستید ممنون میشم🖤😭