مادرشوهرم و خواهر شوهرم انقدر موش دویدن تو زندگیم 2 ماه با شوهرم جنگ داشتیم اونا میخواستن زندگی منو بپاشن خودم با پای خودم برم منم بست نشستم سرجام دیگه به شوهرم و خانوادش اهمیت ندادم تا چندماه با همشون قطع ارتباط کردم بعدش شوهرم کوتاه اومد و همه چی درست شد خلاصه مقاومت کردم در برابرشون
ماهم عاشق بچه ایم ولی به رو خودمون نمیاریم که جلو بقیه وانمود کنیم خودمون نمیخوایم البته خدام به رو خودش نمیاره که ما عاشق بچه ایم. انتظار از درد دندان بدتره انتظارازکندن جان بدتره..
ماهم عاشق بچه ایم ولی به رو خودمون نمیاریم که جلو بقیه وانمود کنیم خودمون نمیخوایم البته خدام به رو خودش نمیاره که ما عاشق بچه ایم. انتظار از درد دندان بدتره انتظارازکندن جان بدتره..