2777
2789

من ترم سه دانشگاه که بودم عاشق ترم بالاییمون شدم و روز به روز عاشق تر میشدم طوری که برای دیدنش لحظه شماری میکردم و از یه نگاه ساده اش بهم یه رمان عاشقانه میساختم گذشت و ترم پنج دیدم ازش خبری نیست و متوجه شدم که مرخصی گرفته تا دوباره کنکور بده تصمیم گرفتم بهش پیام بدم و این شد شروع ماجرا رد و بدل کردن جزوه و کتاب و سومین جلسه ایی که همدیگرو دیدیم بهم پیشنهاد ازدواج داد

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یه بار ازش پرسیدم گذشتت برام مهمه چون تو گذشته من چیزی نیست بهم گفت چندبار خواستگاری همسایه و فامیل و دانشگاه رفتم و اینکه دوستامم که ازدواج کردن با اولین دوست دخترشون نبوده و گفتم پس چرا اومدی سمت من گفت اول اینکه فکر میکردم شبیه منی و دوم اینکه تو به من علاقه داری؟!!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز