روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
وَطَن جان🖤 خسته ام... پایانِ خوبِ داستانت کو؟ وطن! لبخندهای مردمِ شیرین زبانت کو؟ چه جوانانی! اسماعیل میبینی؟ چه جوانانی! بسیاری شان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده اند...🖤
بستگی به روحیات و استعداد خودت داره برا همه یه نسخه نمیشه پیچید
روزی به خودت میآیی و میبینی هر چقدر برای بودنش جنگیدی او برای نبودن تلاش کرد هر چقدر برای جای خالیاش جنگیدی او برای نیامدن تلاش کرد ... از یک جایی به بعد میفهمی که باید کنار آمد با خودت با نبودنش با جای خالیاش با نخواستنش! از یک جایی به بعد باید بفهمی که هر چیزی با تلاش نتیجه میدهد الّا عاشقی!
🧡زهرا سادات خانومم🥰👋 /(^o^)\ این👇🏻👇🏻 امضارو نگه داشتم که به همه بگم من تو این حال بودم 🌱💙نامزد من شفا گرفته🧿🙏🏻🌹 این داستان زندگی منه👈🧚♂️🧡 یه نامزد دارم عقد کردشم و مثل دیوونه ها میپرستیدمش💚💚☘️🦋💙☘️🦋 همزمان درگیر سرطان خون و ام اس بود ولی خداروشکر هر دوتاشو باهم شکست داد و الان حالش خوبه مطمعنم🩵🥺 ۲۷ تیر کمرشو عمل کرد و از اون روز به بعد تا ۶ شهریور پاهاشو اصلا حس نمیکرد ولی کم کم داره بهتر میشه🌿🩵ا🦋