2777
2789
عنوان

این کار گناهه یا نه

646 بازدید | 51 پست

بچه ها من قبلا هم سر موضوعات مختلف ک پیش اومده اینو عنوان کردم ولی یبار دیگه میگم لطفا بهم کمک کنین

من دانشجو هستم و هیچ مهارتی جز رشته تحصیلیم ندارم 

و نمیتونم به کاری مشغول بشم دلیلش رو نپرسید 

دضع مالی مون افتضاح و داغون نیست متوسطه 

و مامان بابام می‌تونن بیشتر بهم پول بدن اما به دلایلی ک نمیدونم چیه اینکارو نمیکنن 

و شماهم خبر دارین ک چقد خرج و مخارج بالا رفته ، لباسام پوله کافه و سینمایی ک دوسه ماه یکبار میرم رو همرو خودم پرداخت میکنم و به همین دلیل هم هست ک خیلی کم تفریح میرم 

نه باشگاه میرم ن کلاس فوق برنامه ای فقط دانشگاه 

حالا زمان شهریه ها ک میشه مثلا اگه قراره n میلیون تومان بدن ( مبلغ زیادی نیست شهریه دانشگاه من زیر ۵ تومنه) من یه ۵۰۰ ۶۰۰ تومن اضافه تر میگم بریزن و میگم برای دانشگاهه 

( در نظر بگیرین آدم تا یجایی میتونه غرورشو زیر پا بزاره و درخواست پول بکنه از پدر مادرش ، من دیگه به جایی رسیدم ک نمیتونم بگم خسته شدم ینی ، در ضمن هیچچچچ تفریحی ندارم مگر اینکه هر چند وقت یکبار با دوستام برم کافه یا سینما که بالای دو سه ماه میشه ینی اینطور نیست که هر هفته هر روز باشه ) 

در ضمن پول ماهانه ای هم ک دریافت میکنم نسبتا کمه 

و اینکه اینطور آدمی هستم ک همونی ک دریافت میکنم رو سعی میکنم با زور و بخور و نمیر تا سرماه بکشونم و درخواست پول اضافه نمیکنم با اینگه با اون پول باید خیلی کارا بکنم و پول تاکسی و تغذیه دانشگاه و خرید و لباس و هر چیزی ک بخوامه 

حالا شما به من بگین کاری ک میکنم گناهه؟ اشتباهه؟ 


عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! / دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه  اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

کمتر برو کافه و سینما

میگم هر دوسه ماه یکبار 

آیا این زیاده ؟ الان از اردیبهشت نرفتم !!

عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! / دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه  اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
پول باباتهبابات خرجتو نده کی بده وقتی نمیتونس سر کار بری😐

میترسم اون دنیا یقه مو بگیرن 

ولی خب اگه یکمی بفکر بودن ک منم ی دختر جوونم ک یسری چیزا میخوام شاید دست ب این کار نمیزدم 

من از اول تابستون فقط یبار رفتم بیرون 

ک اونم مهمون اومد خونمون بردمش گردش اگه اون نمیومد من عمرا میرفتم 

بخاطر پوله دیگه پول داشتم هر روز گردش و تفریح بودم 

عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! / دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه  اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...

اونوقت من چی بگم که نه هیچوقت کافه میرم نه سینما نه چیزی فوقش بامامام برم پیاده روی تا سرخیابون....

تاپیکتوخوندم برام عجیب اومد

نه که بگم کارت غلطه هااا اتفاقا یه آدم سالم تفریح میکنه.....امادلم برای خودم میسوزه....

اگه با مادرت راحت تری به اون بگو

متاسفانه مادرم همیشه در نقش قربانی فرو میره و هیج کنترلی نداره روی اینجور تصمیمات 

اگه میخواست بیشتر بهم پول بده خودش از حقوق خودش پول میداد

گاهی فکر میکنم میخوان اینطوری کنترلم کنن ک نرم کافه و سینما یا حتی کلاس و باشگاه 

نمیدونم خستم فقط ازین وضعیت 

این ترم دانشگاهمو بگذرونم و یسری مدرکارو بگیرم میرم کار پیدا کنم

عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! / دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه  اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
میترسم اون دنیا یقه مو بگیرن ولی خب اگه یکمی بفکر بودن ک منم ی دختر جوونم ک یسری چیزا میخوام شاید دس ...

حدودا ماهی چند میاد دستت کلا؟ 

چون منم شرایطم مثل توعه میپرسم اگه راحت بودی بگو(فقط من شهریه دانشگاه نمیدم) 

متاسفانه مادرم همیشه در نقش قربانی فرو میره و هیج کنترلی نداره روی اینجور تصمیمات اگه میخواست بیشتر ...

برو فروشگاه معمولا کار نیمه وقت پیدا میشه 


خدایا یا منو لاغر کن یا دوستامو چاق کن   
اونوقت من چی بگم که نه هیچوقت کافه میرم نه سینما نه چیزی فوقش بامامام برم پیاده روی تا سرخیابون....ت ...

عزیزم من تابستونا روزای عذابمه چون هیچ تفریحی ندارم 

اطرافیانمو میبینم همش بازار گردش تفریح مسافرت کافه من نشستم تو خونه پیر شدم تو این سن جوونی 

خب منم دلم میخواد لااقل یکبار در ماه برم بیرون با دوستام خوش بگذرونم نه که بگم یه تومن دوتومن خرج کنم 

برای من دویست تومنم برای کافه رفتن زیاده 

تو خودت ببین من چقد ماهانه کم پول میگیرم 

چرا از تایپک م تعجب کردی ؟ فک کردی دزدم ؟ 🥲

عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! / دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه  اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
برو فروشگاه معمولا کار نیمه وقت پیدا میشه

بابام اجازه نمیده اصلا 


عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! / دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه  اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
حدودا ماهی چند میاد دستت کلا؟ چون منم شرایطم مثل توعه میپرسم اگه راحت بودی بگو(فقط من شهریه دانشگاه ...

۱ تومن تا ۱ و پونصد نهایتش 

من دانشگاه میرم 

اسنپ میگیرم ، تغذیه دانشگاهم هست ک از صبح تا عصر اونجام 

لباس یا هر چیزیم بخوام بگیرم پای خودمه 

کافه سینما هر جا برمم باز پای خودمه 

عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! / دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه  اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
حدودا ماهی چند میاد دستت کلا؟ چون منم شرایطم مثل توعه میپرسم اگه راحت بودی بگو(فقط من شهریه دانشگاه ...

میتونم بپرسم شما چقد میگیرین ؟

عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! / دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه  اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
عزیزم من تابستونا روزای عذابمه چون هیچ تفریحی ندارم اطرافیانمو میبینم همش بازار گردش تفریح مسافرت کا ...

نههه تعجب کردم بخاطراینکه همسن های خودم دغدغه تفریح دارن اما من حتی به تفریح فکرهم نمیکنم.....نه که نخوام کی دلش نمیخوادتفریحو.....هیشکی اززندگی هم خبرنداره که 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792