روز نهم انتقال و بی بی چک

ماها همه مون همدردیم. فقط زمان شروع و پایان انتظارامون فرق داره. ولی ان شاءالله به لطف خدا واسه انتظار همه مون یه پایانی هست.

خواهش میکنم عزیزم . گفتی ذخیره تخمدانم کمه یاد این کلیپ افتادم. نشد لینک ارسال کنم. خانومی فقط یه تخمک داشت همون یکی شده بود یه جنین. اما تو دلش تقسیم شده بود و شده بود دوتا جنین یکسان تو یه کیسه اب و دوقلو باردار بود.

مطمئنا این خانوم هم بارها ناامید شده اما بالاخره پایان انتظارش رسیده. من تقریبا یک ساله پانکچر شدم و مشکل ضخامت رحم داشتم هرماه سونو میرفتم اما سیکل انتقال کنسل میشد. اینماه واقعا اصلا امیدی به رفتن تو سیکل انتقال نداشتم اما یهو خدا خواست و شد. دقیقا همین حوری یهویی برای شما هم خدا میخواد و میشه.

کلخونک. یه گیاهه. تو گروه چندتا پیام گداشته بود و توضیح داده بود تو پیام بعد براتون میذارم.

بله عزیزم

دکا زدم

هیسترو خراش شدم

امپول جی سی اس اف یا همون چسب زدم

امپول هاچ سی جی هم زدم

رژیم برای حفظ اندومترم داشتم

امپول آی وی آی جی هم داشتم که مربوط به ایمنی خونم بود

و به محض مثبت شدن مجدد تزریق کردم‌. قرص سیلدنافیل که دکتر برام نوشت خیلی روی خون رسانی رحمم تاثیر داشت. ۸شب روزی یه دونه خوردم. مثل معتادهایی که میخوان ترک کنن بدن درد کشیدم اما تاثیرش رو حس میکردم.

راستی یه مسئله دیگه که یادم رفت بگم من همیشه چله ی تابستون و زمستون توی خونه پیراهن نخی کوتاه میپوشیدم بدون شو رت که عفونت نگیرم. مادربزرگم ومامانم همیشه دعوام میکردن و میگفتن نازایی میاره و... الان به حرفشون رسیدم از زمانی که منفی شدم با اینکه هوا خیلی گرم بود بلوز و شلوار و جوراب پوشیدم دل و کمرم رو با روغن سیاه دانه چرب کردم و بستم هرشب. اصلا روی سرامیک و فرش بدون جوراب و دمپایی راه نرفتم. جلوی کولر گازی هم نخوابیدم. روی اندومتر خیلی تاثیر داره. تقریبا همه لیست رو به جز تهیه ی کولخونک و شیرسویا انجام دادم جگر گوسفندم نخوردم(اصلا نباید تو بارداری به هیچ وجه خورده بشه). اما یکماه تمام لب به چای و لبنیات و... نزدم.

عزیزممممم. تولدش مبااااارک. خدانگهدارش باشه. 

دقیقا. منم خیلی به توسل اعتقاد دارم. من خودم این رفتن تو سیکل انتقال و بارداری رو از حضرت رقیه جانم میدونم. پارسال روزشهادتشون نذرکردم اگه تاسال دیگه بچه دار شم یا باردار بشم روز شهادتشون چندتا گیره سر هدیه میدم به دختربچه ها. امسال دو روز مونده به شهادتشون رفتم تو سیکل انتقال و روز شهادتشون مطمئن بودم یه نی نی تو دلمه. نذرمو ادا کردم و ان شاءالله دیگه نذر هرسالمه... 

پناه عزیزم هرجوری خودت حال میکنی به هر بزرگی که مهرشون تو دل خودت بیشتره متوسل شو. ان شاءالله دست خالی برنمیگردی. شاید زمان ببره اما ان شاءالله دستتو پر میکنن.

من خیلی از این امپول ها و داروها رو نمیدونم چیه. اما میتونی با دکترت مشورت کنی ازشون بپرسی.

شما پی آر پی یا خراش رحم انجام نداده بودی؟

ان شاءالله خیلی زودتر از اونی که فکرشو میکنید میرسه